سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سوزن‏بان یک ساله شد؛ اما هیچ وقت فکر نمی‏کردم چیزهایی هست که بخواهم بنویسم اما نتوانم.
خرده نگیرید. نوشتن خیلی ساده است و لذت‏بخش، آن هم زمانی که بخواهی درباره حوزه‏علمیه و روحانیت بنویسی، ولی وقتی می‏بینی کوچکترین مطلبی که می‏نویسی دست به دست می چرخد و سایت ها و خبرگزاری‏ها منتشر می کنند کمی محتاط می‏شوی. کوچکترین مطلبت در سایت‏های ضد‏انقلاب لینک می‏شود و سیل مخاطبان برای دیدن نوشته کوتاهی درباره روحانیت به وبلاگت مراجعه می‏کنند، آن وقت متوجه می‏شوی که ممکن است کمترین لغزش قلمت دستاویزی برای مخالفان نظام خواهد شد و آن زمان ترجیح می‏دهی یا ننویسی و یا اگر هم می‏نویسی سنجیده و حساب‏شده دست به قلم ببری.
در این مدت انگیزه‏های زیادی برای نوشتن درباره حوزه وجود داشت. از فعالیت طلبه‏های چترباز در هفته دفاع مقدس تا ترور روحانیت در اهواز و خاش. باز هم می‏نویسم تا حرمت قلم را حفظ کنم.طلبه شهید - مهدی توکلی - ترور در خاش توسط اشرار
بیایید بنگاریم 
        و هوار سرخ شفق را
                       و زمزمه های خلق را
                                       به فریاد شقایق آغشته نماییم
                                                                   بیایید بنگاریم
روحانیون خونین
دست زن و بچه‏ات را می‏گیری و به عشق معامله‏ای که با امام زمانت(ارواحنا‏له‏الفداء) کرده‏ای به منطقه‏ای برای تبلیغ دین خدا می‏روی. هزاران مانع و مشکل مادی و معنوی به کنار، از طعنه‏های بنفش(!) کوچه‏خیابانی که همه مشکلات دولت و نظام را بر سر تو می‏کوبند تا فشارهای مادی زندگی که با توسل و توکل خود و خانواده‏ات با آن دست و پنجه نرم می‏کنید را هم باید تحمل کرد.
طلبه‏های زیادی را سراغ دارم که حتی بدون دریافت پولی طعم شیرین تبلیغ را دایمی می‏کنند و حرمت خلوص در فعالیت‏های دینی را با هزار خروار کالای پر زرق و برق معاوضه نمی‏کنند. توقع هیچ تشویق و تشکری هم ندارند؛ اما وقتی پذیرایی با گلوله باشد دیگر بغض گلویت می ترکد و عقده‏ات را خالی می کنی... .
شب 21 ماه رمضان وقتی خبر ترور یک روحانی جوان را در شهر خاش شنیدم دنیا روی سرم خراب شد. طلبه‏ای 29 ساله با یک فرزند کوچک. در شهری دور افتاده. شاید تصاویر غم بار این صحنه را دیده باشید. مدتی قبل هم در شهر اهواز دو طلبه دیگر با گلوله بغض دشمنان مجروح شدند؛ یکی شهید و دیگری افتخار جانبازی پیدا کرد.
اما چرا حوزه علمیه و مسوولان آن در برابر این وقایع سکوت کردند؟ حتی کمتر طلبه وبلاگ‏نویسی هم ننوشت.
این سوال هنوز برایم حل نشده است. یکی می‏گفت آن طلبه در خاش علیه اهل سنت سخنرانی کرده و چنین اتفاقی رخ داده است. هر چند این حرف مضحک و کذب است؛ اما دو طلبه دیگر اهوازی چه؟
مسوولان حوزه حتی یک اطلاعیه تسلیت(!) برای خانواده‏شان صادر نکردند، چه رسد به این‏که بخواهند این اقدام را محکوم کنند، شاید دلیل قابل توجهی داشته باشد که از چشم ما پوشیده‏است، خدا می‏داند... .
...چند سال قبل برای دیدار یکی از محققان حوزه که حدود 40 جلد کتاب قطور حوزوی نوشته ‏است به اتاق کارش رفتم. بعد از مدتی شروع کرد به بدگویی علیه شهید مطهری! خیلی برایم تعجب داشت. الان دیگر کسی شهید مطهری را بازخواست نمی‏کند، اما او می گفت شهید مطهری حوزه را خراب کرد. شهید مطهری رفت دانشگاه و طلبه‏ها همه از او یاد گرفتند. او می‏گفت: من به خاطر این کار شهریه شهید مطهری را قطع کردم.
گوشهایم سنگین شده بود. او به حرف‏هایش ادامه می‏داد؛ اما من دیگر چیزی نمی‏شنیدم. هر چند عدد این‏گونه افراد به انگشتان یک دست هم نمی‏رسد ولی گاهی وقت‏ها یک هم زیاد است! حتی یکی.
تازه فهمیدم چرا شهید مطهری هم با گلوله پذیرایی شد .
خدا شهید مطهری را بیامرزد... و این دو طلبه شهید را و همه کسانی که در راه اعتلای حق قدم و قلم برداشته و برمی‏دارند.
بیش از این دیگر نمی توان نوشت هر چند حرف بسیار وجود دارد... .
مرا دردی است اندر جان اگر گویم زبان سوزد، وگر پنهان کنم ترسم، که تا مغز استخوان سوزد برای همین تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل راستی، در خانه اگر کس است یک حرف بس است هر چند گوش اگر گوش بعضی‏ها(!) و ناله اگر ناله‏ی ماست، آنچه البته به جایی نرسد فریاد است!
یا عالی و یا علی


نوشته شده در  جمعه 86/7/27ساعت  11:50 صبح  توسط سوزن بان 
  نظرات دیگران()

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
از خاکهای نرم کوشک تا ورزشگاه آزادی!
سوزن بان عزادار شد
حضور روحانیون در ورزشگاه آزادی برای اولین بار
[عناوین آرشیوشده]